{ در این متن دنیاهای پس از مرگ در نزر گرفته نشده چون وجودشون ثابت نشده }
با توجه به پست قبل و چیز های مشابهی که مرگ را تضاد زندگی ندونستن ، داشتم فکر میکردم که چرا میگن مرگ جزوی از زندگیه و تضاد زندگی نیست
اگر خواب و بیداری رو در نظر بگیریم ، مثل یه متغییر میمونه ، وقتی که بیداری نمیتونی خواب باشی و وقتی خوابی بیدار نیستی ... پس خواب و بیداری تضاد هم اند ، خواب ، بیداری رو از بین میبره و بیداری هم خواب رو از بین میبره ...
اما زندگی و مرگ چی ؟
اگه زندگی رو مث یه کتاب در نظر بگیریم میتونیم مرگ رو صفحه ی آخر کتاب بدونیم ، وقتی کتابو تموم میکنید و به صفحه ی آخر میرسید ، کتاب از بین میره ؟ نه
پس کتاب و پایان کتاب و زندگی و مرگ { یا بهتره بگم : پایان زندگی } مثل متغییر نیست و تضاد هم ، هم نیست . مرگ فقط به اون کتابه پایان میده ولی گذشته کتاب رو از بین نمیبره {کسی نمیتونه منکر شه انسان هایی که الان تو قبرن زندگی داشتن ، صرفا چون الان مرده اند } ، احتمالات آینده رو از بین میبره و برای داستان دیگه آینده و احتمالی وجود نداره .
ما موجود زنده ایم و زندگیمون بر خلاف خواب و بیداری گذشته و حال و آینده داره ، اگه مثل خواب و بیداری دارای زمان نبودیم ، با خواب ، بیداری از بین میرفت ولی چون گذشته داریم ، با مرگ فقط آینده مون پایان میابه ...
ولی خب حواسمون باشه که لحظه ی مرگ تضاد تولد و مرده هم شاید تضاد زنده باشه { دیگه به دنیای پس از مرگ بستگی داره }